سلام
من 23 سالمه و یه سال پیش یکی از همکلاسیام که ظاهرا زیادم به من علاقه داشت بهم پیشنهاد داد که قصدش هم جدی بود، از اونجایی که آدم مودب و با شخصیتی بود بود قبول کردم آشنا شیم باهم
راستش من به تیپ و هیکل طرفم اهمیت میدم که ایشون متاسفانه جوری نیست که من دوس داشته باشم و مجذوبش بشم ولی اخلاقش خوبه البته یه ایراد داره اونم تو جمع ساکته و شاد نیس ( پیش من خوبه ها ولی به گفته خودش تو جمع زیاد اهل حرف زدن و بگو بخند نیست، من خودمم آدم نسبتا آرومیم) من فک میکردم آشنایی که بیشتر شه شاید علاقه هم به وجود بیاد ولی درد من این وسط بیش از اندازه عاقلانه بودنه
ایشون جلوی سرش کاملا بی مو هم هست که رفت prp کرد ولی نتیجه ی جالبی نداشت ما یه مدت با هم صحبت کردیم بعد سر یه اتفاقی فاصله افتاد بینمون و تازه یه ماهه دوباره با همیم ولی من برای ازدواج با ایشون شدیدا دو دلم، از طرفی
فک میکنم اخلاقش خوبه و نمیتونم همچین کسی رو پیدا کنم و خیلیم دوسم داره و خودمو مسئول این دوس داشتنش میدونم و وقتی به کس دیگه فکر میکنم عذاب وجدان میگیرم از طرف دیگه میگم شاید بعدها من سرد شدم و زندگی خوبی نداشته باشیم
حالا این وسط یه نفر به من پیشنهاد داده تو ف.ی.س.ب.و.ک که از لحاظ تیپ و هیکل همونجوریه که من خوشم میاد موقعیتشم که دانشجوی دکتراس و ....میخواد همدیگه رو ببینیم که من قبول نکردم فعلا
من سر دو راهی گیر کردم... نه میتونم دل اونو بشکنم نه میتونم از این بگذرم
بعضی وقتام فک میکنم هوایی شدم و به قولی دچار هوای نفس شدم
ممنون میشم راهنماییم کنید.